جدول جو
جدول جو

معنی زرافشانی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زرافشانی کردن
(چَ / چِ کَ دَ)
زرافشان کردن:
نخستش خواند باید با صد امید
زرافشانی بر او کردن چو خورشید.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ شُ دَ)
زرافشان فرمودن. نثار کردن زر میان مردم. پاشیدن سکه های زرین میان مردم. بخشیدن زر بمردم شادی را، چنانکه در عروسی های بزرگان کنند: از اول دهلیز و آستانه تا به موضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
(زَ مِ گِ زَ دَ)
تکاندن. تکان دادن چیزی: چون فقها درمی آمدند و نمد را برمیداشتند تا گردافشانی کنند درمها ریخته میشد حیران میشدند. (افلاکی)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ / رِ کَ دَ)
سر انداختن. قطع کردن و جدا کردن سر:
برآریم گرد از کمینگاهشان
سرافشان کنیم از بر ماهشان.
فردوسی.
سپه را همه دل خروشان کنیم
به آوردگه بر سرافشان کنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ جُ تَ)
زرفشانی. زر بخشیدن. عمل زرفشان:
کنم بر درم ریز خود زرفشان
کنم سرکشی لیک با سرکشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا